مطالب روانشناسی

سبک زندگی

مطالب روانشناسی

سبک زندگی

درمان ترس و فوبیا

این طبیعت انسانی است که از احساساتی که ما را می ترساند ، دوری کنیم. چه کسی می خواهد به طور مستقیم به آنچه قول می دهد تجربه دردناکی باشد بپردازم؟ به استثنای اینکه با اجتناب از نگاه کردن "بوگمن" در درون ، شما گروگان هیولا می شوید. به طور معمول این شامل مخفی شدن از هر استرس زا بالقوه است که می تواند باعث ناراحتی و درگیر شدن در حواس پرتی های بی پایان شود. افسوس که شما نیز از چالش های احتمالی پنهان شده اید که می تواند منجر به رشد و نشاط شود. در درمان ترس ، شما نمی توانید برای همیشه از ترس پنهان شوید. علیرغم تمام تلاشهای شما برای سرکوب آن ، اعتصاب خواهد کرد. و این احتمال وجود دارد که در زمانی اعتصاب کند که بیشتر شما به برابری عاطفی احتیاج دارید.


خبر خوب این است که هنگامی که شما با ترس خود روبرو شدید و هوا را به بوگیمان هدیه دهید - به جای اینکه آن را در یک محفظه دوردست از مغز خود ببندید ، شروع به از دست دادن توانایی حاکمیت بر شما و تصمیمات خود می کند.



مطالعات در مورد اضطراب و ترس

مطالعه ای که در ژورنال Science توسط محققان olecole Polytechnique Fédérale de Lausanne (EPFL) منتشر شده است ، کار خوبی را انجام می دهد و خلاصه می کند که چگونه مغز در واقع مجبور است دوباره ترس را برای خاموش کردن آن تجربه کند. این همان کاری است که محققان انجام داده اند: آنها جوندگان را درون یک جعبه کوچک قرار دادند و یک شوک خفیف به آنها دادند و سپس آنها را بیرون بردند. طی یک دوره طولانی ، محققان موش ها را به صندوق برگشتند ، اما شوک را انجام ندادند. در ابتدا ، موش ها یخ زدند ، اما با قرار گرفتن در معرض مکرر در جعبه و بدون شوک اضافی ، در نهایت آنها آرام شدند.


برای انسان در معرض مکرر قرار گرفتن در معرض (واقعه) رویدادهای آسیب زا می تواند به فروکش اضطراب کمک کند. به عنوان مثال ، درمان ترس از پرواز اغلب در معرض قرار گرفتن در معرض قرار دارد که شامل آهسته و مکرر در معرض جسمی است که در محیط کنترل از آن ترس دارد.


به عنوان مثال ، فردی که از فکر پرواز بی تحرک است ، ممکن است در یک درمان با قرار گرفتن در معرض درمان با خواندن داستانی درباره سقوط هواپیما شروع شود و به تدریج کار خود را برای رفتن به فرودگاه بدون سوار شدن در هواپیما انجام دهد ، سپس سوار هواپیما شود. بدون برخاستن ، سرانجام یک پرواز کوتاه ...


با قرار گرفتن در معرض مکرر در یک مکان امن ، مانند مطب درمانگر ، به رویدادی که تروما ایجاد کرده است ، سطح اضطراب فروکش می کند.



روبرو ترس شما

بیمار من * دورن یکی از بدترین آسیب های قابل تصور را متحمل شد - خواهر دوقلوی او خودکشی کرد. چهارده ماه بعد ، یک مصیبت دیگر رخ داد: * بث ، پسر عموزنی که روزی او به شدت نزدیک بود ، از روی پل برای مرگ او پرید. دورن از روند عزاداری وحشت داشت و ترسید. او از از دست دادن خودش در غم و اندوه بیش از حد می ترسید. او به جای پرداختن به احساسات خود ، آنچه را که مکانیزم مقابله کامل است احساس کرد: دریافت که مسافرت انفرادی به نواحی دور دنیا. در دوره های نادر در خانه ، او احساس تنهایی می کرد ، اما دلایل بی شماری برای عدم تلاش برای ایجاد روابط دوستی یافت.


بعد از یک سفر پرماجرا ، او وارد دفتر من شد. "شری ، من در آمازون پیاده روی کردم و جلسه‌ای با شمن داشتم و با این حال خیلی توخالی بود. من می خواستم تجربه را با کسی در میان بگذارم ... با بث. "


ناراحتی دورن او را متقاعد کرد که زمان آن رسیده که چند ماه در خانه بماند (حساب بانکی از او تشکر خواهد کرد!) و خود را به آنچه بیشتر از آن ترس داشت ، اختصاص داد: روبرو شدن با خودش.


من پیشنهاد کردم که او ممکن است از طریق وب سایت شبکه های اجتماعی به نام ملاقات ، اتصالات جدیدی برقرار کند. چند بار برای یک فعالیت ثبت نام کرد ، اما در آخرین لحظه علائم اضطراب را چنان تحمل کرد که او در خانه ماند.


در طول یک جلسه ، من سؤال کردم ، "چرا اجازه می دهید کسی به شما نزدیک شود ، اینقدر شما را ترساند؟"


او چشمان خود را بست و پس از چند دقیقه تعمق گفت: "اگر اجازه دهم خودم آسیب پذیر باشم ، هنگام ترک شخص من را می کشد."


"چرا فکر می کنی فرد ترک خواهد کرد؟"


"خواهرم و بث رفتند - همه می کنند."


"و هنوز در اینجا شما هنوز ایستاده اید. شما از بدترین اتفاقاتی که می تواند رخ دهد زنده مانده است. چگونه می توان حضور در یک رویداد نقاشی سفال سخت تر کرد؟ "


روز بعد او برای یک رویداد پیاده روی گروهی ثبت نام کرد. در جلسه بعدی ما اعتراف کرد که صبح پیاده روی او چنین علائم اضطرابی شدیدی را تجربه کرده است - کف دست ، لرزیدن لب ، لرزش قلب - بسیار ناراحت کننده است ، تقریباً نرفت. "من به خودم گفتم ،" شری می گوید ترس یک احساس لحظه ای است. اگر من از آن فرار کنم ، بعداً احساس بدتر خواهم کرد. "


او در پیاده روی چنین اوقات خارق العاده ای داشت و به طور داوطلبانه داوطلب ترتیب سفر بعدی گروه شد. دورن یادآوری کرد ، "به محض اینکه به خانه برگشتم ، چنان مضطرب شدم که به تلفن رسیدم تا پیشنهادم را پس بگیرم اما خودم را نفس کشیدم و به روز خود ادامه دادم."


به زودی دورن برای نخستین بار در سال ها زندگی اجتماعی فعال اجتماعی داشت. بله ، او هنوز هم اضطراب را تجربه کرده بود ، اما اکنون او مکانیزم های مقابله ای را برای او فراهم کرده بود که به او امکان یافتن امداد و غلبه بر اضطراب را می داد. "من هنوز واقعا از از دست دادن مردم می ترسم ، اما بیشتر از این می ترسم که هرگز نتوانم آنچه را که واقعاً مشتاق آن هستم ، پیدا کنم."


https://tebberavan.com/fobiaclass/


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.